سلام آقا
خوشحالم كه منو هم به حرمت اینكه همه ي خوبانت جمع اند ،دعوت كردي . البته روم
نمي شد كه بيام ؛ ولي اومدم بگم خيلي گرفتار خودم شده ام ، خيلي خودم را به دنيا گره
كرده ام ؛ خونه ي قلبم را به شيطان اجاره دادم ؛ حالا اومدم حكم تخليه اش را ازت بگيرم .
اومدم ازت بخوام منو هم از اونائي كه دوستشون داري حساب كني ، دستمو بگيري و از اين
دنيا رها كني . اومدم بگم ميخوام خودمو زير پا بذارم ؛ غرورمو بشكنم و از كوچه ي خطا هاي
جور واجور كوچ كنم . راه آسمونو به من نشون بده ميخوام خورشيد بشم .
اومدم ازت بخوام در سفره ي دلم بركت اخلاص بذاري .اومدم بگم جلوي اسم من هم يه علامت
بذار تا بار ديگه اسممو مرور كني . به من هم لياقت بده كه مهمونت باشم .
اومدم ازت بخوام در جشنواره ي اشكهاي سحرگاهي اسم منو هم بنويسي . دلم ميخواد
كمكم كني تا به فينال برسم .خواب ديده ام كه تو منو خريدي و آوردي به راه .
خواب ديده ام كه عكس من تو دلت افتاده .خواب ديده ام كه تو منو اهلي كردي .
اومدم بگم من بچه محل با آبروي توأم . هواي منو داشته باش .اومدم ازت بخوام تا دلم را از
نور اميد و درياي محبت سيراب كني . ميخوام تا هميشه همسايه ات باشم .
باور نداري ؟! امتحان كن رفاقتم را .
نظرات شما عزیزان: